جدول جو
جدول جو

معنی جان کنش - جستجوی لغت در جدول جو

جان کنش
عمل جان کندن نزع
تصویری از جان کنش
تصویر جان کنش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان کن
تصویر جان کن
کسی که در حال جان کندن و جان دادن است، کنایه از سختی کش، برای مثال به یاد لعل او فرهاد جان کن / کننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲ - ۲۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
در حال مرگ بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بخش
تصویر جان بخش
بخشنده جان حیات دهنده زنده کننده (غالبا صفت خدای تعالی آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
در حال مرگ بودن، کنایه از تحمل کردن سختی، تلاش بسیار کردن، برای مثال مرد غرقه گشته جانی می کند / دست را در هر گیاهی می زند (مولوی - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان بخش
تصویر جان بخش
آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود، جان پرور، زنده کننده، بخشندۀ جان، کنایه از یکی از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار کنش
تصویر کار کنش
کار کننده عامل. یا اندامهای کار کنش. اعضای عامله: (آنگاه ما را سپس اعتقاد آرزو افتد و چون آرزو بنیرو شود آنگاه اندامهای کار کنش اندر جنبش افتد و آن کار بحاصل شود) (دانشنامه. الهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
((کَ دَ))
مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان کنان
تصویر جان کنان
در حال جان کندن، در حال احتضار، کنایه از کسی که در حال تحمل کردن سختی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کان کن
تصویر کان کن
آنکه معدن را کند تا فلز استخراج کند، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانکش
تصویر جانکش
جنگجو، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار